نویسنده و کارگردان : محسن مخملباف ۲۰۰۵
محصول کشور: تاجیکستان
برنده جایزه ویژه به خاطر شجاعت در بیان موضوع و نو آوری هنری ، جشنواره بین المللی فیلم آسیامدیاتک ، ایتا لیا۲۰۰۵
فیلم های عاشقانه امروزی ، موضوع عشق را با بوسه بازی ها و در آغوش گیری ها بی ارزش کرده اند، فیلم سکس و فلسفه مخملباف ، نه تنها یک فیلم سکسی نیست بلکه پراست از فلسفه با بیانی شیرین و برگرداندن عشق به ارزش اصلی خود، فیلمی مدرن که بیننده را به اندیشیدن دوباره به مفهوم عشق وا میدارد.
مردی در آستانه چهلمین سالگرد تولداش ؛ چهار دوست دختر خود را هم زمان به کلاس رقص خود دعوت میکند ...
مخملباف از چهار زن به عنوان نماد مراحل مختلف از تکامل مفهوم عشق در زندگی جربی زنانه: " دوره معصومیت عاشقانه " " دوره انتقام های عاشقانه " " دوره غرقه شدن در سکس و فراموشی عشق " و " دوران پختگی غمگنانه و بازآفرینی عشق " استعاره گرفته است. این چهار زن هر کدام بیانگر یک مرحله از عشق است تا به تکامل میرسد، لیکن مرد در هر یک از زنها مراحل مختلف پختگی یک زن را نمی بیند. او در هر یک از زنها جویای عشق است و تنهایی را می یابد. او تعدد عشق های خود را دلیلی بر جهان پر از عشق نمی داند بلکه فریاد می کند که جهان معاصر فاقد توانایی آفرینش عشق های مطلقی چون لیلی و مجنون است. او عشق را چون هر پدیده ای معلول شرایط خود می داند. و از این رو آن چه را تولدش به شرایط وابسته است میرا و گذرا می داند. و به نظر اش:
"در کره زمین عشقی موجود نیست. این تنها شرایط عاشقانه است که ما را دچار توهم می کند."
مخملباف در انتهای فیلم آزادی در سکس را عاملی برای فقدان عشق معرفی میکند. از دیدگاه سنتی این مطلب قابل قبول است لیکن باید در نظر داشت در قرن بیست و یکم واژه ها رنگ و بویی متفاوت با گذشته بخود میگیرد.اینکه با چه دیدگاهی به عشق نگاه کنیم دلیلی بر کاهش ارزش آن نیست ، آنگ لی کارگردان مشهور چینی و سلطان عشق های ممنوعه و به دور از تصوری چون (Brokeback Mountain) به زیبایی هرچه تمامتر ، با نگاهی امروزی و از زاویه ای متفاوت، ذهن بیننده را به مبارزه با دیدگاه های سنتی عاشقانه دعوت میکند. اینکه عشق چگونه آغاز میشود و اینکه سکس آغاز کننده ، پایان دهنده یا مکمل آن است و یا برعکس ؟(آنگ لی در Lust & Caution اشاره بر همین دارد). برناردو برتولوچی در شاهکار The last tango in Paris با بازی فوق العاده مارلون براندو (که اتفاقا" برای این فیلم کاندیدای اسکار بهترین نقش اول مرد هم شد)در دهه هفتاد این سوالات به شکل فیلم پاسخ داد؛ریچارد لینکلاتر " در دوگانه عشقی فلسفی کاملا" مدرن خود با نام های Before Sunset و َBefore sunrise درقالب دو فیلم تئاتر گونه یک ساعت و نیمه؛با زبانی دیگرهمگی گویای این مطلب هستند که:
"عشق زوایای متفاوت و متضاد زیادی دارد که همگی قابلیت نقطه آغازین را دارند"
اما هیچکدام این مسائل از زیبایی چشمگیر فیلم مخملباف چیزی کم نمیکند، چه حیف که جایی برای شکوفایی و بیان هنرمندان ما در کشور وجود ندارد .مخملباف فیلمهای خوب بسیاری در کارنامه دارد من خودم به شخصه با "بای سیکل ران" و " عروسی خوبان " او زندگی میکنم و هر کدام را بیش از ده بار دیده ام ، اما این فیلم چیز دیگری است، این بار زجری در کار نیست فیلمی که بیشتر به شعر شباهت دارد ، پر از رنگ ، موسیقی و رقص ؛که درکنار هم به استادی چیده شده اند با نگاهی لطیف و در عین حال فلسفی معنای عشق را در دنیای امروزی تحلیل میکند. بیننده از دیدن صحنه های فیلم که هر کدام به تابلویی نقاشی شباهت دارد و مزین به دیالوگ های شیرین است، سیر نمیشود و بارها آرزو میکند که ای کاش این فیلم هرگز به انتها نرسد! فیلم فی الواقع بوی شراب میدهد و بیننده را سر مست میکند . برای دیدن این فیلم کرنومترهای خود را بکار بندازید چون زمان تماشای آن جزو عمر مفید شما محسوب خواهد شد.
"عشق را برای خودتان ایدئولوژی نکنید،
آنرا به وفاداری ربط ندهید،
عشق در ادامه لحظاتی است اتفاقی که زندگی ما را دگرگون و لذت بخش می نماید.
بعضی وقتها به اشتباه چیزی را عشق می نامیم که چیزی جز یک معامله نیست،
تو دوستم داری و من نیز دوستت خواهم داشت."
*********************
گلبرگ هایی از دیالوگ فیلم Sex & Philosophy
ـ سلام .... امروز روز تولد منه. سرود ميخوونين؟....
ـ يادت ميآد پرسيدم چايي ميخوري و تو گفتي نه.
ـ يادت ميآد گفتم اگه چايي بخورم تپش قلب ميگيرم، و باز احساس ميكنم عاشق شدم.
ـ يادت ميآد پرسيدم پس چي ميخوري؟
ـ يادت ميآد گفتم عشق تو شنيدي قهوه.
ـ قهوة گرم لطفاً.
ـ ميدوني مادرم توي بچگي چي به من داد؟ گفت دو چيزرو نپذير. اول نگاه سرد، دوم قهوة سرد. نظر شما در اين باره چيه؟
ـ هر وقت عاشق شدم از يك درخت خشك يك مجسمه ساختم.
ـ اينو براي من ساختي؟
ـ نه اون يكي رو براي تو تراشيدم.
-------------------
ـ ميدوني من كليد خونهمو هربار مثل يك راز پيدا ميكنم.
اين كورنومتره.
ـ براي چي.
ـ لحظات خوش زندگيمو باهاش اندازه ميگيرم.
ـ يادم ميآد گفتي 19 ساعت و اگه 21 ساعت ديگه اضافه بشه، ميشه 40 ساعت عاشقي. اونوقت سالي يك ساعت خوشبخت بودم. راستي امروز 40 ساله شدي! تولدت مبارك!
ـ تشكر. چهل سالمه، اما چهل ساعت بيشتر زندگي نكردم. يادم ميآد پرسيدي براي چي با كورنومتر تايم ميگيرم. يادم ميآد بهت گفتم عمر مفيدمرو اندازه ميگيرم.
ميدوني عمر پروانهها فقط يه روزه. توي همون يه روز به دنيا ميآن، عاشق ميشن، بچهدار ميشن، به هيچ چيز فكر نميكنند تنها پرواز ميكنند و گلهاي خود را بوسه ميزنند. پروانهها در اون يك روز از ما بيشتر عمر مفيد دارند. من در اين چهل سال حتي به اندازة عمر يك روزة يك پروانه نزيستم. تو چي؟
ـ چرا مردها همهاش ميخوان جسم زنرو تسخير كنند؟
+ براي اين كه ميخوام عشقمو ثابت كنم.
ـ تصاحب تن، عشقه؟
+ من عشقبازي ميكنم، پس هستم. فلسفة من اينه.
ـ من دوست داشته ميشوم، پس هستم. فلسفة منم اينه.
+ ميخواستم در آغوشات بگيرم، اما تو ...
ـ جسم من مال كسي است كه روحمرو تسخير كرده باشه.
همة عشقها معلول چند حادثة پيش پا افتاده است.
بگذار اقلاً سالي يك دقيقه قلبت به تپش بيفته وگرنه اين كورنومتر از بيكاري از كار ميافته.
----------------------
+تو صداي قلب منو گوش كن ببين از عشق تو چگونه به تپش افتاده. گوش كن.
ـ اين صداي قلب نيست. اين صداي كورنومتره. تو براي چي همراهت كورنومتر داري؟
+ تايم خوشيهامو اندازه ميگيرم. هيچ وقت عاشق بودي؟
ـ نه، بقيه عاشق من ميشدند.
+ از كجا ميفهميدي كه عاشقات شدند؟
ـ من تپش قلب اونها رو از پشت اين پرده ميشنيدم.
+ بعد؟
ـ وقتي به اين ور پرده مياومدند، قلبشون از تپش ميافتاد. ميشنوي قلب تو سخت ميتپه. دارم صداشو ميشنوم. بيا اينور.
اينجا كجاست؟
ـ كلاس رقص. منم معلم رقصم. رقص بلدي؟
ـ من شرم ميكنم.
ـ اين رقص نيست. راه رفتن تو خودش رقصه. برو بشين تماشا كن اين رقص توئه.
ـ من اغواي راه رفتن تو شدم. زنانگي راه رفتنات. ديوانگي راه رفتنات. اين مرا به دنبال خود برد. راه برو.
ـ تو گريه كردن رو دوست داري؟
ـ نه. گريه كردن رو دوست ندارم. چون آرايشم پاك ميشه، زشت ميشم.
ـ داره قلبت تاپ تاپ ميكنه. تو يكباره عاشق شدي.
ـ نه من عشقرو دوست ندارم. وقتي مردها با منند، دوستشون ندارم. وقتي تركم ميكنند، عاشقشون ميشم.
ـ پس من رفتم.
------------------
*همه عشقها از حوادث پيش پا افتاده شروع ميشن اگه تو با دوست پسرت قهر نكرده بودي شايد اصلاً به من توجه نميكردي. پس اين عشق نبود، اين يك شرايط عاشقانه بود. و شرايط عاشقانه فقط تا شرايط عاشقانه بعدي ادامه پيدا ميكنه.
*من تا ابد تورو دوست دارم. هر مردي به من گفت تا ابد، يك ماه بيشتر با من نموند.!
*حق با تو بود. هيچ چيز ابدي نيست. حتي تپش عاشقترين مرد، براي زيباترين زن
*شما منو دوست داشتين، چون من هم شمارو دوست داشتم پس اين عشق نبود، يك معامله بود.
*همه عشقها معلول چند حادثه پيش پا افتادهاند. اگه من اسهال نگرفته بودم تا سر از بيمارستاني كه تو توش دكتر بودي دربيارم و اگه تو از من نپرسيده بودي كه شغلم چيه و اگه من نگفته بودم كه شاعرم و اگه تو نگفته بودي كه به شعر علاقه داري، الان بين من و تو جدايي صورت نميگرفت. تو خودت گفتي عشقها جز اون كه اتفاق ميافتند هيچ معنايي ندارند. نه دل بستن دو دلداده چيزيرو در جهان عوض ميكنه. نه جدايي دو دلداده چيزي رو از جهان ميكاهه. اينها حوادث پيش پا افتادة بشريه. همه عشقهاي تاريخ جهان به اندازة سوارخ شدن لايه ازون بر زمين اثر نگذاشته. پس از عشق، يك ايدئولوژي نساز. عاشقي به عشق بايد دوام داشته باشه نه به وفاداري.
ديگر كسي به عشق نينديشيد
و هيچ كس ديگر به هيچ چيز نينديشيد
در خيابانهاي سرد شهر جز خداحافظ خداحافظ صدايي نيست.
ملاقات امروز ما مديون صداقته .من اعلام ميكنم كه عليه خودم انقلاب كردم من ... تصميم گرفتم كه عليه خودم انقلاب كنم و چيزي رو ميگم كه فكرشم نميكردين.
ـ شما در اين باره چي فكر ميكنين؟
+ در بارة عشق. وفاداري؟ من فكر ميكنم عشق كه به پايان رسيد، كسالت بار ميشه. من از حضور دائمي زنها و عشق ميترسم. يك بار دوستي از من پرسيد وفاداري چيه؟ ميدوني چي جواب دادم؟ گفتم اول عشق گرمه و آخرش سرد. عشق معجزه يك لحظه است. هيچ معجزهاي اگه خودش دوام نيابد با هيچ قراردادي دوام نمييابد.
همه چيزهاي جدي جهان براي من مضحكه. همة حرفهاي مهم يا فلسفههاي مهم سفسطه است. ما تنها هستيم و تنهايي ما تقدير ماست. ما تنهائيم.
ما ناتوانيم از عشق دائمي. هر عشق تنها شعلهاي است كوتاه كه از حوادث پيش پا افتاده شكل ميگيره. درواقع عشق ابدي وجود نداره.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر