۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

كرگدن

قدرت وسوسه انگیز است...
بعضی ها زود تغییر میکنند.
بعضی ها وانمود میکنند که تغییر نکرده اند
بعضی ها تغییر نمیکنند.
شما جزو کدام دسته هستید؟


اوژن یونسكو Eugene Ionesco نمایشنامه‌نویس فرانسوی رومانی‌تبار یكی از نویسندگانی است كه رفتاری گرایش‌وار به شیوه فرانسوی دارد و به عنوان پیشوای هنر مدرنیست معاصر در فرانسه به شمار آمده است.
یونسكو كابوسی از دنیا خلق می‌كند و بر دو وجه از هنر مدرن تكیه می‌گذارد: انزوای بنیانی آدمی و سقوط ناگهانی زبان و ارتباطات.در نظر یونسكو درماندگی و شكست ارتباط، به بیگانگی و بیزاری آدمی مربوط می‌شود و در نتیجه فرمهای تشكیلات اجتماعی که از خود آدمی نشئت می‌گیرند. از عواملی دروغین و به ظاهر منظم و قدرتمند ناشی شده اند . به طور شاخص و ساده بر تصور غلطی از لزوم منطقی استوار گشته‌اند.این قضاوت و داوری درباره "جامعه" اساساً از تجربه فاشیسم ناشی می‌گردد .او صریح‌ترین بیان خود را در نمایشنامه‌ كرگدن- ۱۹۶۰ اعلام می‌دارد. در این اثر یونسكو نزاع میان ذهن و تجلیل از طبیعت را با ارائه یك افسانه دربارهٔ توالی پیش‌رونده‌ای از تغییر و دیگردیسی آدمی به كرگدن سخن به میان می‌آورد.
كرگدن نمادی از تغییرپذیری و دیگرگونی آدمی است.
در متن نمايش"کرگدن" مقوله‌هايي چون قدرت و تمايل انسان به آن و نيز ميزان انطباق‌پذيري او به زبان نمايش و با استفاده از تمثيل"کرگدن" که حيواني پوست کلفت، زشت اما قدرتمند به شمار مي‌رود، شکل نهايي پيدا کرده است. البته اين وجوه بيروني و نمادين نمايش محسوب مي‌شود و جنبه‌هاي درون متني اثر از اهميت بيشتري برخوردارند؛ تکامل ذهني و جسمي انسان با رويکردي‌ پارادوکسيکال و نامتعارف ارزيابي شده زيرا در نمايش انسان به جاي آن که به موجود تکامل يافته‌تري از لحاظ جسمي و ذهني تبديل شود، سير تکويني متناقضي را پي مي‌گيرد که در اصل نوعي سقوط است و به موجودي بسيار زشت و به غايت حيوان، اما از لحاظ جسمي قوي که مي‌تواند موجودات ضعيف‌تر مثل گربه‌ها را زير سم‌هايش له کند!!!(وسوسه قدرت) تغيير شکل مي‌دهد و با این تغییر شکل و افزایش قدرت از انسان به حیوان تبدیل میشود ؛ و جامعه نیز از این الگو تبعیت میکند .
ریشه های درون متني چنين نگرش‌ غریبي هم، همانا پوچي و بيهودگي انسان و زندگي و کارکرد حيواني و حتي ابزاري بودن انسان براي پيش‌برد يک جريان سياسي و ايدئولوژيک قدرتمند است .
اوژن يونسکو نمايشنامه"کرگدن" را عمدتاً با الهام از نفوذ فاشيزم در دوران جنگ جهاني دوم که اساساً با استفاده از تغییر ذهني مردم و نهايتاً‌ در اثر حل شدن آن‌ها در چنين جريان زندگي ستيزي قدرت يافت، به نگارش درآورد.

خلاصه داستان


در یك شهر كوچك اروپایی، در یك صبح یك‌شنبه، كرگدنی ظاهر می‌شود و همهٔ مردم را به حیرت و هراس می‌افكند و بر این باور می‌شوند كه وجود یك كرگدن در میان جامعه بشری هولناك است. اما به زودی فریفته نیرو و قدرت این كرگدن می‌شوند و بیماری مسری كرگدن شدن در میان همین آدمیان رواج پیدا می‌كند. چرا که كرگدن حیوانی نیرومند است و باید با او هماهنگ گشت.
شخصیت اصلی این نمایشنامه مردی به نام برانژه است كه در مؤسسه‌ای از نشر كتاب كار می‌كند. این مرد یكی از همكاران خود به نام دیزی Daisy را دوست می‌دارد و عاشق اوست. دوست بسیار نزدیكی هم به نام ژان دارد كه هر دو برای نخستین بار كرگدن را كه به سوی مركز شهر می‌دود، در نظر می‌آورند.
در آخر این دیزی و برانژه‌اند كه كرگدن نمی‌شوند. اما دیزی كه وسوسه بیماری دگرگونی دامن‌گیرش شده است، برانژه را تنها می‌گذارد؛ برانژه با مقاومتی سرسختانه در برابر این دگرگونی قد علم می‌كند. در اینجا ملاكهای اخلاقی بشری اعتبار خود را از دست می‌دهد و محصول قرنها تمدن آدمی به نیستی منتهی می‌گردد و حتی عشق این دو به یكدیگر كاری از پیش نمی‌برد. سرانجام كوشش او در كرگدن شدن و پیوستن به دیگر آدمهای شهر فایده‌ای عایدش نمی‌شود. چرا که اصالتا" تغییرناپذیر است و به عنوان آخرین انسان ناگزیر است، چه خوب چه بد، در همان شكل كه بوده است باقی بماند.
دیزی در آخرین کلام پیش از آنكه به گله كرگدنها بپیوندد، به برانژه می‌گوید" حقایق بسیاری وجود دارند. تو بهترین واقعیت را برگزین و به دنیای تخیلات پناه ببر."به هر تقدیر این بیگانگی آدمی بر حسب سترونی زندگی اخلاقی و احساسی یونسكو پدید آمده است كه غالباً نویسنده آن را با به كار بردن بیانی پیش پا افتاده و بی‌معنا و با اضطرابی هذیانی و زبانی و یا بحثهایی متناقض به خوانندگان آثار خود انتقال می‌دهد.
در متن نمايش، ذهن و جسم نيز با هم به قياس در مي‌آيند و در نهايت جسم ـ با تبديل شدن اکثريت افراد جامعه به کرگدن ـ به عنوان عامل قدرت و سلطه بر ذهن پيروز مي‌شود. همانطور که اشاره شدتنها استثنايي که در اين ميان مورد توجه نويسنده بوده و البته در شرايط و فضاي ارائه شده نمايشنامه هم از نقش تعيين کننده‌اي برخوردار است، آقاي"برانژه" است که به مثابه بقاياي آخرين ذهن انساني بر جا مي‌ماند تا اميدي احتمالي هم به تولد و تکوين مجدد نسل انسان وجود داشته باشد. اما نکته متناقضي هم در اين موضوع است: براي احياي نسل مجدد انسان نياز به يک زن، يعني يک مونث هم هست، چون نسل انسان با يک مرد يا يک مذکر هرگز احيا نمي‌شود. لذا اميد نمادين"برانژه" واهي است. فراموش نکنيم که برانژه هم مي‌خواهد کرگدن شود، اما چون اين اتفاق رخ نمي‌دهد مجبور مي‌شود انسان بماند. اگر يونسکو مي‌خواست نسل انسان بماند، الزاماً بايد"ديزي" را هم از فاجعه کرگدن شدن بر حذر مي‌داشت تا همراه برانژه به عنوان يک زوج بتوانند همچون يک آدم و حواي ثاني دوباره روند توالد و تناسل انسان را شکل بدهند.
وقتي يک بن مايه ايدئولوژيک بيش از حد سياسي مي‌شود همانند يک اپيدمي جامعه را فرا مي‌گيرد و به تک تک افراد سرايت مي‌کند. هر فردي به طور همزمان از"منِ انسان" و"منِ فلسفي"اش تهي مي‌شود و به دون‌ پايه‌ترين مرتبت حيواني تنزل مي‌يابد. اين تغییر روحي و رواني به طور تدريجي شکل مي‌گيرد و مهمترين زمينه و بستر تحقق آن، بي‌اختياري، از خود بيگانگي و بي‌دفاع بودن انسان است. همين او را براي تسليم بي قيد و شرط در برابر هر نوع قدرتي ‌‌آماده مي‌کند، چون مي‌خواهد سهمي در اين قدرت داشته باشد.

نمایش

در ایران اولین بار در ایران نمایشنامه گرکدن به کارگردانی استاد حمید سمندریان و با بازی درخشان استاد انتظامی ( در نقش کرکدن !) در اواخر دهه 40 اجرا شد. انظامی در این نمایش نعره کشان از پشت تماشاچان وارد صحنه میشود ، که موجب حیرت همگان میشود.
بعد از آن بارها این نمایش معروف توسط گروه های مختلف هنری اجرا شده است. من اولین بار سال 81 یا 82در یکی از تئاتر های کارگاهی تئاتر شهر این نمایش را دیدم یک اجرای بسیار خاص و فراموش نشدنی. در طول آن اجرای بسیار مدرن ، فردی در ابتدا آینه ای را جلوی شما میگرفت تا قبل از نمایش خود راببینید ،او تمام مدت پانتومیم وار ظرفی حاوی رنگ را به شما تعارف میکرد و از شما میخواست که آنرا برپیشانی بمالید ( یعنی کرگدن شوید)، جایگاه تماشا چیان توسط هنر مندان جابجا میشد تا همه از تمامی زوایای نمایش لذت ببرند ( این کار فقط در سالن های کارگاهی که بیننده محدود و نیمکت های چرخدار دارد امکان پذیر است ) جالب آنکه در انتها، هنرمندان بینندگان را دوره کردند و افرادی که رنگ رابه پیشانی مالیده بودند(تماشاچیانی که کرگدن شده بودند) در یک سو و در سوی دیگر آنها که انسان مانده بودند( و البته در اقلیت بودند) ، جدا ایستاده بودند! (خوشحالم که من در این جمع بودم) و تماشاچیانی حالا همگی در وسط صحنه خود را میافتند و هنر پیشه ها آنها را تماشا میکردند.
در حال حاضر این نمایش به کارگردانی فرهاد آییش و با هنرمندی مهدی هاشمی ، آتنه فقیه نصیری ،... در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا میشود . اجرای جدید یک نگرش کلاسیک از یک نمایش مدرن است ، که با توجه به عمق مطلب و دیدگاه های سوال برانگیز نمایشنامه و سبک و سیاق مدرن و اکسپرسیونیستی آن ، علیرغم بازی های خوب ،بدلیل اجرای کلاسیک یا رئال نمایش ، در ارسال پیام اصلی و به فکر فروبردن بیننده ضعیف است. ولی مطلب نمایشنامه با وجود گذشت حدود ۵۰سال هنوز آنقدر تازه و امروزی است که دیدن آن خالی از لطف نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر