درسال 2006 دو فیلم درباره این هنرمند فقید و دوست داشتنی بنامهای «The U.S. vs. John Lennon»و «The Killing of John Lennon» ساخته شد که دراین پست به بررسی آنها خواهم پرداخت.
آمريکا عليه جان لنون - The U.S. vs. John Lennon
مستندی جذاب و ديدنی در باره ديدگاه های سياسی جان لنون و نحوه برخورد اف بی آی و حکومت نيکسون با فعاليت های هنری صلح طلبانه و ضد جنگ اوست. دراین فیلم فيلمسازان با استفاده از تصاوير آرشيوی و گفتگو با چهره های شاخص و برجسته سياسی و روشنفکری امروز مثل نوام چامسکی، طارق علی و گور ويدال و برخی نيروهای راديکال سياسی و دولتمردان سابق آمريکا و کسانی که از نزديک با لنون در ارتباط بودند، خصوصا همسرش يوکو اونو، موفق می شوند تصوير تازه ای از شخصيت لنون و تاثير ترانه ها و عملکرد سياسی او در جامعه آمريکا ارائه کنند.
جان لنون که در دهه های شصت و هفتاد حضور فرهنگی و سياسی قدرتمندی در جامعه آمريکا داشت و سوژه دائمی مطبوعات و رسانه های گروهی بود به طوری که خبرنگاران و عکاسان او و همسرش را حتی تا اتاق خواب نيز دنبال می کردند.
فيلم راوی مستقيم ندارد و با استفاده از مصاحبه های مطبوعاتی و تلويزيونی جان لنون و حرف های او در واقع عمل روايت را به عهده خود لنون گذاشته است.
به ويژه ترانه مشهورGive a chance to peace که در دهه شصت به سرود ملی جوانان پرخروش آمريکائی بدل شد.در این فیلم لنون را هنرمندی می بینیم که هنرش را وقف مبارزه در راه برقراری صلح و توقف جنگ در ویتنام می سازد. فیلمساز نشان می دهد که تاثیر ترانه های او برجامعه پر تنش و رادیکالیزه شده آمریکا در دهه شصت تا چه حد بود و چگونه می توانست مردم را برانگیزاند. به علاوه فیلمسازان با استفاده از اسناد و مدارک و گفتگوها سعی در اثبات این مهم دارند که حکومت آمریکا تاچه حد از نفوذ جان لنون و تاثیر ترانه های او برجامعه آمریکا می ترسید و چگونه دولت ریچارد نیکسون او را عامل مزاحمی برای پیروزی سیاسی خود در انتخابات می دانست ،طارق علی روشنفکررادیکال پاکستانی معتقد است که وجود یک هنرمند و روشنفکر می تواند خطری جدی و تهدید کننده برای دولت باشد، یا یک سناتور بازنشسته آمریکائی می گوید که تمام فعالیت های هنری و سیاسی لنون توسط دولت نیکسون مونیتور می شد. تا حدی که قبل از زمان انتخابات ریاست جمهوری حکم اخراج او از آمریکا توسط اداره مهاجرت آمریکا صادر می شود. در این که جان لنون ایده صلح را تبلیغ می کرد و مخالف اقدام های خشونت آمیز بود، تردیدی نیست. این را هم از محتوای ترانه هایی که او می توان دریافت و هم به صراحت در گفتگوهای او شنیده می شود. جان درمصاحبه با یکی از شبکه های تلویزیونی آمریکا می گوید من دنبال انقلاب بدون خشونت ام. یک نوع انقلاب در هنر نه انقلاب با تفنگ. به نظر گورویدال ، نویسنده مشهورآمریکائی، صدای جان لنون صدائی بود که دولت آمريکا را می ترساند. به گفته ويدال، ترانه های لنون از منفعل بودن مردم نسبت به جنگ ويتنام انتقاد می کرد در حالی که دولت نيکسون با استفاده از شعارهای ميهن پرستانه، اذهان عمومی را از رسوائی های سياسی دولتمردان آمريکا منحرف می ساخت.
نگاهی به فيلم کشتن جان لنون - The Killing of John Lennon
کشتن جان لنون ،ساخته آندرو پدينگتن، داستان ترور جان لنون عضو سابق گروه موسيقی بيتل هاست.فيلم به جای توجه به زندگی جان لنون بر روی شخصيت قاتل او متمرکز شده و با انتخاب زاويه ديد او، به روايت يکی ازجنجالی ترين ترورهای ساليان اخير می پردازد. ساختار روايتی فيلم بر مبنای اعترافات و حرفهائی که از مارک ديويد چاپمن قاتل جان لنون بعد ازدستگيری او در مطبوعات و رسانه های گروهی منتشر شده، بنا شده است.
چپمن که جوانی روان پريش و ماليخوليائی است که نمی تواند از شر کابوس هايش خلاص شود و ميل مفرط او به شهرت در نهايت، او را به جنون می کشاند. چپمن نمی تواند بين رفتار عادی و ذهن پريشان و بيمارگونه خود تعادل ايجاد کند. گاهی به خودآگاه خود رجوع می کند و هويت واقعی خود را به ياد می آورد و گاهی دستخوش فانتزی های خطرناک و شوک های روحی و روانی می شود و دست به کارهای ناهنجار و جنون آميز می زند.
در تمام طول فيلم صدای او را که بسيار گيرا و تائير گذار است و از زندگی و افکار و احساسات خود می گويد، چپمن از مردم نفرت دارد و از بالکن خانه اش عابران عادی را نشانه می گيرد و يا با تلفن آنها را تهديد به مرگ می کند.
اودر کتابخانه شهر،رمان «ناطوردشت» دی جی سالينجر را پيدا می کند ودلبسته آن می شود. بارها آن را می خواند و نمی تواند از تائير آن رها شود. پس از آن،وقتی برای اولين بار عکس جان لنون را با کلاه و عينک مخصوصش می بيند، صدای او را می شنويم که می گويد «از همان لحظه می دانستم يک روز او را خواهم کشت.» اسلحه ای می خرد و از هاوائی به نيويورک می رود و همچون تراويس شخصيت فيلم راننده تاکسی مارتين اسکورسيزی در خيابان های نيويورک پرسه می زند و نقشه قتل جان لنون را در ذهن خود مرور می کند.پای ساختمان محل زندگی لنون در خيابان هفتاد و دوم نيويورک می ايستد و ساعت ها به اتاق او چشم می دوزد. فيلمساز او را آدمی عاشق فيلم و ادبيات و موسیقی معرفی می کند. چپمن حتی زنش را به خاطر نخواندن رمان و ادبيات جدی و واقعی مثل سالينجر سرزنش می کند. در نيويورک پيش از اينکه دست به ترور بزند به ديدن فيلم «گاو خشمگين» مارتين اسکورسيزی می رود و به نگهبان خانه جان لنون می گويد که اين همان خانه ای است که فيلم «بچه رزماری» پولانسکی در آنجا فيلمبرداری شده است. اوحتی موسيقی فيلم «بچه رزماری» را نيز در ذهن خود می شنود. خبر ترور جان لنون، پيش از وقوع آن مدام در ذهن او تکرار می شود. همينطور تصاوير مستند ترور مرتب از مقابل چشمان او رژه می روند و سرانجام در دسامبر 1980 با شليک به جان لنون به کابوس های خود پايان می بخشد و جامعه علاقمندان به موسيقي را عزادارميكند.
فيلمساز در صحنه ترور عمدا از هرگونه ايجاد تعليق و هيجان به سبک فيلمهای هاليوودی می پرهيزد. سبک روايتی و بيان تصويری فيلم چشمگير وبازی جوناس بال در نقش چپمن غافلگير کننده است. نورپردازی با نور طبيعی محيط، حرکات تند و روی دست دوربين و استفاده از مواد آرشيوی به فيلم حالت مستند گونه ای بخشيده است. زوايای نامتعادل وغيرمتعارف دوربين به خوبی عدم تعادل روحی و روانی چپمن را منتقل می کند.
فيلم با مطالعه روانکاوانه در رفتار و زندگی واقعی او از طريق واگويی ذهنی و عينيت بخشيدن به افکار پريشان چپمن می خواهد تماشاگر را به علت قتل جان لنون برساند.
I was Nobody ,Until I killed the Biggest somebody on earth…
Mark Chapman(The John Lennon Assassin
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر