"از اين قرار ما در ميان اين ظلمت جاودانه بي آنكه قدمي باز پس گذاريم ،پيوسته به سوي سواحل
تازه اي در حركتيم ؛آيا هرگز نخواهيم توانست در روي اين اقيانوس بي كران« زمان» حتي يك روز لنگر اندازيم و توقف كنيم؟
اي درياچه، هنوز سال گردش خود را به پايان نرسانيده است؛اكنون مرا بنگر كه آمده ام تا به تنهايي در نزديكي امواج عزيزي كه او آرزوي بازديد آنها را به دنياي ديگر برد، بر روي تخته سنگي كه بارها بر روي آن نشسته اش ديده اي جاي گيرم..."
قطعه درياچه " اثر لامارتين"
شايد بيش از هزار بار قطعه "درياچه" لامارتين را رونويسي كردم
و هربار بدون استثناء در آن غرق شدم...
***
بالاخره چند روز پيش ايملي كه مدتها آرزوي دريافت اش را داشتم
(و حتي يكبار بخاطراش آتشي بپا كرده بودم)را دريافت كردم !
اماحالا ديگه به نظرم، رسيدنش؛ فقط و فقط در اثر يك اشتباه ساده بوده وبس.
بعضي وقتها ،چقدر زود دير ميشه!
"...زيرا نه براي درياي زمان كناره اي است و نه براي انسان مغروق پناهگاهي
همه چيز مي گذرد و ما را به سرعت به سمت وادي عدم مي كشاند"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر