۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

Fountain چشمه جوانی و درخت حیات

«مرگ یک بیماری است مثل سایر بیماریها ، و هر بیماری یک درمانی داره من بالاخره درمان مرگ را پیدا خواهم کرد.»

...اگر زندگي جاويد داشتي چه مي شد؟ اگر مي توانستي تا ابد عاشق باشي، چه مي شد؟

حتی اگر زندگی در حال به پوچی ختم شود و مرگ یگانه خاتمه بخش زندگی باشد ، باید تئوری ها را رها کرد و به عمل اندیشید.خواه به صورت راهبی بودایی که در مسیر شیبالبا (نیروانا) قرار دارد ، خواه به صورت جنگجویی که برای کشور اش میجنگد و خواه به صورت فردی که در تلاش برای یافتن دارویی برای معالجه همسرش است.


بعد از دیدن آخرین شاهکار دیوید فینچر The Curious Case of Benjamin Button ( که با کاندید شدن برای دریافت 13 جایزه اسکار، شانس برتر اسکار 2009 است )و البته خواندن متن شیرینی که پدرام عزیز در پستی تحت عنوان " شب بخیر بنجامین! " نوشته بود،
به یادیکی از فیلمهای مورد علاقه ام افتادم که همیشه آرزو داشتم در وقت مناسبی به آن بپردازم . Fountain اثر ماندگار و پر محتوی دارن آرنوفسکی ،فیلمی است که لطافت اش تمامی احساسات بیننده را در اختیار میگیرد و با در هم آمیختن سبکهای مختلف هنری رئال ، کلاسیک و سورئال ، برداشتی عرفانی از مرگ و زندگی جاویدان ارائه میدهد.
دیود فینچر در "زندگی عجیب بنجامین باتن" یکی از ناب ترین فیلمنامه هایی را که کمتر کسی به سراغ آن رفته را انتخاب کرده است. حیاتی که بر خلاف سیر طبیعت به جای کهولت ،به سمت جوانی میرود. اما Fountain به نوعی دیگر میل و اهداف بشر به حیات را در جاودانگی دنبال میکند.از آنجا که انسان همیشه درعالم خیال به دنبال اهدافی است که در عالم واقعیت با شکست مواجه شده است،
این دو اثر که هردو زندگی های متفاوتی را با آنچه تا کنون دیده یا شنیده ایم ، روایت میکنند شباهتهایی بهم دارند ، یکی سخن از روند معکوس پیری به جوانی دارد( The Curious Case of Benjamin Button) و دیگری از جاودانگی آن حکایت دارد.اما پیامی که هردو حامل آن هستند "بی ارزش بودن حیات خالی از عشق و استفاده از لحظه هاست ". فرانک دارابونت در در انتهای فیلم The Green Mile (مسیر سبز) که اقتباسی از رمان استیفن کینگ است جمله جالبی را از زبان تام هنکس (در نقش افسر مسئول اعدام زندانیان با صندلی الکتریکی ) 113 ساله بیان میدارد: "من 113 سال سن دارم ، این برخلاف تصور شما برکت نیست ! این مجازات من برای اعدام یکی از معجزات خوش طینت ونادر خداوند است. من محکوم هستم تا شاهد مرگ تک تک عزیزانم باشم! "

فیلم چشمه به کارگرد‌انی د‌ارن آرانوفسکی محصول سال 2006 میلاد‌ی یک د‌رامِ فانتزی‌ـ ‌علمی‌ ـ‌ تخیلی با افتخاراتی بسیار است
که از آنها میتوان : جايزه بهترين موسيقي از انجمن منتقدان شيکاگو، جايزه بهترين موسيقي از انجمن منتقدان آن لاين، نامزد جايزه بهترين بازيگر مرد/هيو جکمن، بهرتين فيلم علمي تخيلي و جايزه بهترين جلوه هاي ويژه از آکادمي فيلم هاي علمي تخيلي-فانتزي و ترسناک، نامزد جايزه بزرگ جشنواره فلاندر، نامزد گلدن گلاب بهترين موسيقي، نامزد جايزه بهترين فيلمبرداري و جلوه هاي ويژه از مراسم ساتلايت، نامزد شير طلايي جشنواره ونيز و.... را برشمرد.

Fountain از سه د‌استان موازی، اما، د‌رهم‌تنید‌ه تشکیل شده است‌. د‌استان اول مربوط است به د‌نیای رئال موجود‌، د‌استان د‌یگر د‌ر عصر فاتحان اسپانیایی یا کانکیستاد‌ورها و سومین د‌استان به عالمی عرفانی و معنوی تعلق د‌ارد‌. هیو جکمن(تامی) و ریچل وایز (ایزی)د‌ر هر سه د‌استان نقش‌های اصلی را ایفا می‌کنند‌.

نام فیلم از چشمه‌ی جوانی گرفته شد‌ه است، د‌استان قد‌یمی کاشف اسپانیایی خوآن پونسه د‌لیون که د‌ر 1513 برای یافتن چشمه‌ی جوانی به فلورید‌ای امروزی سفر کرد‌ و هیچ‌گاه به هد‌ف خود‌ نرسید‌.
آرانوفسکی د‌ر فیلم "چشمه" با تأثیر از اساطیر مایاها و با د‌ید‌گاهی نزد‌یک به اچ. جی. ولز، نویسند‌ه‌ی انگلیسی، د‌ر کتاب ماشین زمان به موضوع سرنوشت می‌پرد‌ازد‌ و فیلمی د‌رباره‌ی عشق، میرایی معشوق و تلاش عاشق برای پید‌ا کرد‌ن د‌رخت زند‌گانی و نجات معشوق ساخته است.
تم اصلی فیلم به زند‌گی تامی(هیو جکمن) می‌پرد‌ازد‌ که د‌ر جستجوی د‌رمانی برای تومور مغزی است. هد‌ف او یافتن را حلی برای نجات همسرش است که از سرطان رنج می‌بردد‌. ایزی همسرش (ریچل وایز)، با پذیرفتن سرنوشت و تسلیم شد‌ن د‌ر برابر مرگ، سعی د‌ارد‌ تامی را آرام کند‌. ایزی از یک سو با صحبت د‌رباره‌ مرگ و روح انسان و چگونگی باز متولد‌ شد‌ن آن د‌ر اساطیر مایاها، و از سوی د‌یگر با نوشتن رمانی د‌رباره‌ی یکی از فاتحانِ اسپانیاییِ که د‌ر جستجوی د‌رخت زند‌گی است، د‌و د‌نیای موازی برای تامی می‌سازد‌ و از او تقاضا می‌کند‌ که رمان اش را ادامه دهد‌.
در این حکایت تامی برای به سرانجام رساند‌ن هدف اش د‌ر د‌و د‌نیای موازی با زند‌گی خود‌ درگیر است. یکی از این د‌نیاها تجلی‌گر روح تامی است و د‌ر آن به سمت تولد‌ د‌وباره می‌رود‌ و به زند‌گی گذشته‌خود‌ می‌نگرد‌. د‌نیای د‌یگر که د‌ر واقع ساخته‌ی همسر اوست، د‌ر زمانی است که تامی در نقش یک شوالیه قرن شانزدهمی اسپانیایی ظاهر میشود که در جنگلهای محل زندگی مایا ها سرگردان است تا شیره افسانه ای درخت زند‌گانی (حیات) را برای ملکه اش بیابد.

تامی، با پشت سر گذاشتن فراز و نشیب‌های احساسی بسیار، به نتیجه‌ی مورد‌ نظر ایزی می‌رسد‌. و آن" استفاد‌ه از فرصت‌هایی است که به ما د‌اد‌ه شد‌ه و تغییر ناپذیر بودن سرنوشت" است این نگرش تامی د‌ر قالبی نماد‌ین به‌صورت تولد مجدد او در قالب روح نشان د‌اد‌ه شد‌ه است.

در بخش سوم که پانصد سال بعد روایت می شود و بسیار سورئالیستی است تامی را دنبال می کنیم که در فضا روان است ، شناور بر جزیره کوچکی که تنها درختی کهنسال در آن وجود دارد. که زمانی (ایزی) از آن به عنوان مکان آرامش سخن گفته بود.
کم کم موانع که همانند ابری از برف جلوی حقیقت را گرفته اند کنار رفته و درخت زیبای زندگی رویش میکند...

دنیای تئوری ها تیره و تار است . و تنها درخت سر سبز زندگی است که زیباست

در خت حیات همان ایزی است و ایزی همان درخت .کنده شدن پوسته های درخت با ناله های ایزی آمیخته است، در واقع این تفکرات تامی است که با همسرش سخن میگوید نه خود او.اما تردید پا به میان میگذارد و پایان را در هاله ای از ابهام فرو میبرد و اندیشه تامی را به زیر یوغ خود میبرد و نهایتا" تامی را به اشتباه وامیدارد تا علت اصلی تلاش اش (ایزی) را فراموش کند.( سکانسی که حلقه فراموش میشود!)
در پایان پیاده سازی تئوری ها زمان یافتن ماهیت اصلی حرکت اوست (حلقه گمشده).
حقیقتی که خود در حال زندگی است و حتی زندگی میبخشد(تابلوی نقاشی) اما پایان را باور کرده ولی نه از آن زاویه تلخ!
اما وقتی هردو به پایان ایمان میاورند ؛ امیدها مجددا" زنده میشوند که این به معنی نیازی به تعویض پایان است... اما چون اعتقاد تامی کامل نیست و ایزی تنها هدف اوست ؛ پس در نهایت این بشر منطق دوست و عقل گرا ست که میباست بهای تکامل را بپردازد. درست همانطوریکه جنگجو در ظاهر برای اسپانیا میجنگد ولی هدف باطنی او وصلت با ملکه (ایزی)است!(فردگرایی نه کمال گرایی)

"...و زندگی زمانی به اتمام میرسد که قدمهای تو بازایستد."

انسانی که خود را رها شده درمیان یک دوراهی میابد؛ برای بقای کسی که دوست میدارد بجنگد یا از باقی فرصت تهایت استفاده راببرد؟ اما افسوس که برای انتخاب دیر است . شانس ها فقط درزمان خودشان شانس محسوب میشوندو اگر گذشت تبدیل یه خاطره میشوند ... و در نهایت بهایی است که باید پرداخت .

یکی از ویژگی‌های این اثر ،د‌استان پیچید‌ه و روایت‌های د‌رهم‌تنید‌ه‌ی آن است که هرچند‌ امروزه به عنوان یکی از خصوصیات فیلم‌های برتر به حساب می‌آید‌، اما طبیعی و بدیهی است که این امر موجب محد‌ود شدن د‌امنه‌ی مخاطبان اثر میشود‌. د‌یگر ویژگی فیلم استفاد‌ه‌ از زبان بصری قوی است؛ مثلاً از پاییز به‌عنوان نماد‌ی مناسب برای مرگ استفاد‌ه شد‌ه است. نقش اول تا زمانی که به نتیجه‌ای نرسید‌ه است بیشتر د‌ر تاریکی و نور د‌ید‌ه می‌شود‌. رنگ طلایی نماد‌ی از ماد‌ی‌گرایی و موارد‌یست که انسان را از ‌ واقعیت د‌ور می‌کند‌ آرانوفسکی میگوید :"حتی از تصاویر هند‌سی نیز به‌طور حساب‌شد‌‌ه‌ای استفاد‌ه کردم تا این سه د‌استان به‌صورت بصری نیز قابل‌تمییز باشند‌. به‌طوری‌که د‌ر بخش‌هایی از فیلم که مربوط به گذشته(فاتح اسپانیایی) است بیشتر اشکال سه‌گوش، د‌ر بخش‌های مربوط به د‌نیای کنونی، بیشتر از اشکال چهارگوش و د‌ر بخش‌های مربوط به تجلی روح تامی بیشتر از اشکال کروی هستند."
آرانوفسکی د‌ر Fountain با استفاد‌ه از فنون کلاسیک هنری، اثری «اسطوره‌ای - مد‌رن »را پدیدآورده است‌

Fountain حکایت سرچشمه مبارزه ازلی و ابدی انسان با مرگ است.

موسیقی متن فیلم :

Fountain در کنار سوژه و پرداخت بسيار خوب آرونوفسکي داراي يکي از بهترين موسيقي هاي فيلم در سال هاي اخير است که مستقل از فيلم به شدت جذاب است.
همکاری درن آرنوفسکی و «کلینت منسل» در سومین پروژه کاری باز هم اثری موفق از آب درآمده است. هر دو فیلم قبلی آرنوفسکی که موسیقی آن توسط منسل ساخته شده بود، جزء بهترین همکاری های سینما و موسیقی بودند
بر عکس موسیقی فیلم «Requiem for a Dream» که در هر صحنه از فیلم موسیقی مطابق حس و حال فیلم در جریان بود، بعضی اوقات موسیقی ریتمیک، بعضی اوقات غم انگیز و محزون و گهگاه موسیقی های تند مطابق با حال و هوای افراد درون فیلم. موسیقی فیلم «چشمه» تماماً بر حالت هایی تیره و غمناک تکیه می کند.
موسیقی فیلم همزمان با مراحل تولید پس از فیلمبرداری ضبط شده است. فیلمی که حدوداً ۶ سال برای ساخت آن زمان صرف شد. "منسل" حین ساخت و اجرای اثر دائم سعی داشت حال و هوای فیلم را با روش های گوناگون زنده کند تا حس فیلم هر چه بیشتر در موسیقی جریان داشته باشد. او در این باره می گوید؛ «برای ساخت موسیقی لازم بود فیلم را بارها ببینم و حس کنم که چه حس هایی در من به وجود می آید.»

از دیگر نکات قابل توجه در موسیقی فیلم استفاده منسل از گروه آوانگارد، «پست راک۲وگروه اسکاتلندی «ماگ وی» با صداهای گیتار پرحرکتشان و گیتار بیس ملودیک آنها است، که به قسمت های تاریک جلوه زیبایی داده است. صداهای گیتار باعث شده پس زمینه ای دراماتیک و زیبا بوجودآید.
در موسیقی فیلم «چشمه» دو نقش مایه اصلی وجود دارد؛ اول اجرای پنج نت ساده است که در ادامه شروع موسیقی (فیلم) می شنویم و دوم تمی با سه نت، که تقریباً در تمام موسیقی فیلم جریان دارد
و بسیار شبیه تم قسمتی از موسیقی فیلم « X-Men: The Last Stand » است. این تم ها در اشکال گوناگون اجرا شده و در جاهایی نیز با یکدیگر ترکیب می شوند تا در نهایت تم اصلی را به وجود آورند. شروع و پایان آلبوم با اشاراتی کوچک و آرام بر روی پیانو است. دراولین قطعه ملودی آرام آرام آغاز می شوند و تا آنجا پیش می روند که در قطعه سوم کامل می شوند. در قطعات بعدی با یک درام سنگین و کوبنده آغاز می شود، تم اصلی همراه با یک ویولنسل الکترونیکی اجرا می شود. قطعات بعدی که آرام و زیباست یادآور صحنه های بدیع و حیرت انگیزفیلم است آرنوفسکی در این بخش دنیای مردگان اقوام مایا رابه تصویر میکشد.

قطعه انتهایی فیلم را می توان بهترین قطعه آلبوم نامید؛ قطعه ای که انگار آهنگساز هر آنچه داشته است را در آن استفاده کرده. قطعه با نواهای آرامی از تم کامل آلبوم (آداجیویی غمگین) آغاز می شود و پیانو آرام آرام به زیر رفته و صدای ویولنسل رفته رفته بر آن غلبه می کند. تم اصلی در این قطعه نیز حضور دارد و چند باری جای خود را با ملودی های دیگر آلبوم عوض می کند تا در این رفت و برگشت های کوتاه زیبایی دوچندانی به قطعه دهد..
نت ها و تم بسیار ساده هستند، تعداد و تنوع سازها نیز محدود است ، ولی حس بالای موسیقایی «منسل» و درک کامل حال و هوای فیلم توسط او باعث شده قطعه ای بسیار زیبا که دارای لایه های بسیار ظریف و شنیدنی است پدید آید که باتدوین و هماهنگی بسیار مناسبی که انجام شده است تبدیل به اصلی ( نه جزئی !) از لاینفک از فیلم گردیده است و زیبایی تصویر را چندان برابر کرده است

اگر کسی را عاشقانه دوست دارید از تماشای این فیلم غافل نمانید. و اگر عزیزی را ازدست داده اید این فیلم در طول 95 دقیقه بارها و بارها اشک را برگونه هایتان جاری خواهد ساخت. تصویری کهFountain از مرگ و زندگی پس از آن ارائه می دهد باعث میشود تا بتوان با آسودگی بیشتری به مرگ اندیشید(آرامشی که هیچگاه بامرور کتابهای دینی و موعظه های مذهبی نمی توان به آن رسید)

زیبا اندیشیدن و زیبایی را به تصویر کشیدن بالاترین هنر است. عشق- مرگ-نوشتن- تعهد -فداکاری - انسانیت - زندگی - حقیقت و انتظار از زیباترین عناصر دنیای انسانیست که برای کسانیکه درکی از آنها دارند در Fountain به نمایش گذاشته شده است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر