۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

شیلی سرزمین آتش

چندی پیش مستندجالبی بنام A Force More Powerful :A Century of Nonviolent Conflict
دیدم . که روایتی تاریخی از کشور شیلی بود، گفتم شاید بد نباشه اینبار به یک فیلم مستند بپردازم :

شیلی

در 11 سپتامبر 1973، آگوستو پينوشه با يك كودتاي نظامي روي كار آمد(عجب روزیه این 11 سپتامبر!!) و رهبر منتخب مردم، سالوادور آلنده را در حمله به كاخ رياست جمهوري كشت. پينوشه ادّعا كرد كه شيلي را از هرج و مرج نجات داده و از تبديل آن به يك كوباي ديگر جلوگيري نموده است. او قول داد كه به زودي زندگي به روال عادي خود باز خواهد گشت. در همين حين، او براي اينكه بتواند حكومت كودتائي‌اش را مستقر كند بيش از 40 هزار نفر را دستگير و زنداني كرد و حداقل سه هزار نفر ترور، اعدام و يا ناپديد گشتند. احزاب سياسي و اتّحاديه‌ها قدغن شده و بيشتر روزنامه‌ها بسته شدند. براي ده سال آينده پينوشه با ارعاب و ايجاد ترس در دل مردم به حكومت كودتائي‌اش ادامه مي‌دهد. اعدام‌ها، ناپديد شدن‌ها، زنداني كردن‌ها، ديكتاتور را براي ده سال در قدرت مطلق نگه مي‌دارد.
بعد از ده سال، با تشديد بحران اقتصادي و 30% نرخ بيكاري مردم شروع به روياروئي با رژيم مي‌كنند. براي اينكه به مردم نشان بدهند كه مخالفت با رژيم امكان‌پذير است، كارگرانِ استخراج معادن مسْ تدارك اعتصاب ملّي را مي‌بينند. لكن يك هفته قبل از شروع اعتصابْ سربازانِ پينوشه معادن را محاصره مي‌كنند. در نتيجه كارگران براي جلوگيري از خونريزي اعلام "روز تظاهرات ملّي" (National Day of Protest) مي‌نمايند و در عرض چهار روز مردم را مطّلع مي‌كنند. به مردم دستور مي‌رسد كه در روز تظاهرات در پياده‌رو‌ها آهسته راه بروند،(عجب ابتکار ماندگاری!) آهسته به طرف ماشين‌هايشان بروند، بچّه‌هايشان را به مدارس نفرستند و از خريد خودداري نمايند. در روز تظاهرات معلوم گرديد كه تاكتيك اعمال شده مؤثر واقع گرديده زيرا كه تا ظهر آنروز عملاً همۀ شهر از كار مي‌افتد.!!!! دقيقاً ساعت 8 همان شب مردم به خيابان‌ها مي‌ريزند و با كوبيدن قابلمه‌هايشان شروع به جنجال و سرو صدا مي‌كنند. به ناگاه، مردمي كه در ده سال گذشته با احساس جدائي كامل از هم زندگي كرده بودند گرد هم مي‌آيند و احساس وابستگي و يگانگي مي‌كنند.
تحت رهبري اتّحاديّه‌ها، اين تظاهرات بصورت ماهانه و به مدت ۱۰ ماه ادامه پيدا مي‌كند. در پي گسترده‌تر شده اين تظاهرات به ناگاه احزاب سياسي بعد از یک دهه فعّاليّت مخفيْ شروع به فعّاليّت علني مي‌كنند و رهبري جنبشي را كه روز به روز گسترده‌تر مي‌‌شد به عهده مي‌گيرند. در اين مقطع مردم قانع شده بودند كه مي‌توان با سازمان‌دهي و تظاهرات جمعيْ ديكتاتوري را به زانو درآورد.
چيزي كه رژيم را بسيار ترسانده بود اين بود كه مردم بدوم اينكه متوسّل به اسلحه بشوند توانسته بودند پايه‌هاي رژيم را به لرزه درآورند. پينوشه وزير داخلي جديد خود را مأمور مذاكره با اپوزيسيون مي‌كند و همزمان نيروهاي سركوبگر را براي مقابله با تظاهرات ماهانه به خيابان‌ها مي‌آورد و با وحشيگري بدون سابقه‌اي به مقابله با تظاهر كنندگان مي‌پردازد. هفده نفر كشته مي‌شوند، ولي ارقام واقعي بسيار بالاتر بودند. در اين جريانات رهبري اپوزيسيون به اين نتيجه مي‌رسد كه بايد تاكتيك‌هاي تازه‌اي را اتّخاذ نمايند، زيرا كه در غير اينصورت بي‌رحمي پينوشه به كشتار بسياري از تظاهرات كنندگان صلح‌آميز خواهد انجاميد. در مذاكرات با وزير داخلي، اپوزيسيون خواهان آزادي زندانيان سياسي، آزادي مطبوعات، باز شدن فضاي سياسي و بازگشت تبعيديان مي‌‌شود.

بعد از چهار ماه مذاكرات پينوشه مذاكرات را تعليق مي‌كند و كنترل بيشتري را اعمال مي‌نمايد. بسيار واضح بود كه پينوشه به دست خود قدرت را به زمين نخواهد گذاشت. با اين وجود، مردم به اين نتيجه رسيده بودند كه با زور نظامي نمي‌توان اين ديكتاتوري را به هم كوبيد و بايد كه از طريق مبارزه غير خشونت‌آميز به مبارزات خود ادامه بدهند. در سخنراني يكي از احزاب سياسي نيم ميليون نفر جمع مي‌شوند و به مردم هشدار داده مي‌شود كه در صورت عدم همكاريِ گروه‌ها و اقشار مختلف، كشور به طرف جنگ داخلي سوق داده خواهد شد.
تورّم اقتصادي و بيكاري شرايط را حادّتر مي‌كند. حكومتْ شروع به دستگيري جوانان در مناطق كم درآمد كرده و تعداد بسياري زنداني و يا ناپديد مي‌گردند. كليساي كاتوليك مجبور مي‌شود به طرف مردم بيايد و آنها را دعوت به آرامش و مقاومت بدون خشونت كند. در اين حين انقلابيّون مسلّح به قواي نظامي حمله مي‌كنند و اين را پينوشه بهانه‌اي براي سركوبي وحشيانۀ تظاهرات كنندگان ماهانه قرار مي‌دهد.
انقلابيّون راديكال و مسلّح مردمي را كه به تظاهرات بدون خشونت ادامه مي‌دهند به باد انتقاد ‌گرفته و معتقد بودند كه تنها راه مقابله با خشونت، خشونت است. در تابستان سال 1986 رژيم ديكتاتوري يك انبار اسلحه كشف مي‌كند و چند هفته بعد به جان پينوشه سوء قصد مي‌شود. چند ساعت بعد از سوء قصد، پينوشه در لباس نظامي‌اش در تلويزيون ظاهر مي‌شود تا به مردم نشان بدهد كه رهبريْ شكست ناپذير است و اينكه مثل هميشه در رأس قدرت قرار دارد.
مردم بايد تصميم مي‌گرفتند. آيا مقاومت مسلّحانه در پيش بگيرند ـ همان شيوه‌اي كه در آمريكاي مركزي اتّخاذ شد و سبب كشتار تعداد بي‌شماري از مردم شد ـ يا اينكه راه ديگري را پيش بگيرند. بسياري از مردم اعتقاد داشتند كه راه ديگري هم وجود دارد، راه مهاتما گاندي در هندوستان. صبر و مخالفت آرام!!!

قانون اساسي پينوشه شامل يك رفراندم بود و مردم از همين فرصت استفاده كردند. در سال 1988 مردم بايد براي ادامه دولت نظامي پينوشه رأي "آري" يا "نه" مي‌دادند. پينوشه با اطمينان بيش از حدّي كه به خود داشت بر اين عقيده بود كه در اين رفراندم برنده خواهد شد. ولي آنهائي كه در بيش از پنج سال گذشته در سازماندهي تظاهرات مردم در مقاومت بدون خشونت شركت كرده بودند اين رفراندم را فرصتي براي برانداختن پينوشه ديدند.
قانع كردن مردم براي شركت در رفراندم كار آساني نبود. آنها مي‌گفتند كه ما چطور مي‌توانيم اعتماد كنيم كه رأي‌مان شمرده خواهد شد. ولي احزاب سياسي و اپوزيسيون چاره‌اي غير از تشكّل و سازمان‌دهي نداشتند. آنها به اين نتيجه رسيده بودند كه بايد با تشكّل و سازمان‌دهي جلوي هرگونه تقلّب در آراء را بگيرند و با همين هدف جلو رفتند.
هزاران داوطلب، درِ هر خانه‌اي را در هر روستا و شهري زدند و مردم را راضي نمودند كه در رفراندم شركت كنند. به آنها اطمينان خاطر دادند كه آنها مي‌توانند بدون ترس از سركوبي به صندوق‌هاي رأي بروند و اينكه آنها از هرگونه تقلّبي جلوگيري خواهند نمود.
از سوي ديگر، براي نگه داشتن ظاهر و به منظور نشان دادن به مردم كه رأي‌شماري درست انجام خواهد شد، حكومتْ قوانين جديدي را وضع كرد. طبق اين قانون، هر گروهي كه مي‌توانست 35،000 امضاء جمع كند، اجازه مي‌يافت ناظري را در هر محّل رأي‌گيري بگذارد و علاوه بر آن هر شب براي 15 دقيقه به مدّت چهار هفته مي‌توانست تبليغ يا مصاحبۀ تلويزيوني داشته باشد. احزاب سياسي و اپوزيسيون با بي‌باكي بدون سابقه‌اي ترور، شكنجه، مسألۀ زندانيان سياسي، شرايط بد اقتصادي و فقر گستردۀ مردم را هر شب در تلويزيون مطرح و پخش كردند. اپوزيسيون مردم را قانع كرد كه حكومت ديكتاتوري با نوك قلم و نه با زور تفنگ و اسلحه به پائين كشيده خواهد شد.
در 5 اكتبر 1988 مردم به صندوق‌هاي رأي رفتند. اپوزيسيون در رأي شماري راه تازه‌اي را اتّخاذ نموده بود. با فكس و تلفن نتايج رأي شماري هر حوزه را به مركز خود مي‌فرستاد و تا آخر همان شب معلوم مي‌گردد كه اپوزيسيون برنده شده است.

يمه شب آنروز فرماندهان دريائي، هوائي، و پليس به قصر پينوشه مي‌روند و فرمانده نيروي هوائي در حال ورود به قصر اعلام مي‌كند كه رأي "نه" در رفراندم پيروز شده است. در حقيقت اين اعلام عمومي اخطاري بود به پينوشه كه مي‌بايست شكست خود را قبول كند. سخنان اين ژنرال بلافاصله از يك ايستگاه راديوئي كوچك و مستقل پخش شد و مردم با ناباوري پيروزي را در خانه‌هايشان جشن گرفتند، ولي با اين‌حال كسي به خيابان‌ها نيامد تا بهانه‌اي به دست پينوشه براي فرستادن سربازهايش به خيابان‌ها ندهند.
روز بعد مردم براي پايكوبي به خيابان‌ها ريختند و از پير و جوان، زن و مرد، اين پيروزي را جشن گرفتند.
بزرگ‌ترين نتيجه‌اي كه از اين جنبش مردمي و پيروزي عظيم آنها مي‌توان گرفت اين است كه قدرت واقعي مردم از آنجا آمد كه مردم عادي كارهاي غير‌عادي و فوق‌العاده انجام دادند و تصميم گرفتند كه با گذاشتن زندگي‌شان در كف دستشان در مقابل پينوشه و ديكتاتوري او بايستند. در تحليل نهائي مي‌بينيم كه هيچ رهبرِ خاصّي نبود كه اين جنبش را به جلو ببرد. هيچكس ادّعا نكرد كه اين من بودم كه اين كار را انجام دادم. آن شب در شيلي احساس جمعي اين بود كه آنها خودشان با يكپارچگي و وحدت اين كار را كردند.

...

سهیل عزیزبه مناسبت تولد سالواتور آلنده ،نگاهی تحلیلی بر این حکایت تاریخی تحت عنوان
«آری، تاریخ را هنر سخت قضاوت کردن است»دارد که مانند همیشه خواندنیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر