۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

K-Pax

اخترکی را سراغ دارم که یک آقا سرخ روئه توش زندگی می‌کنه. او هیچ وقت یک گل را بو نکرده، هیچ وقت یک ستاره‌را تماشا نکرده هیچ وقت کسی را دوست نداشته هیچ وقت جز جمع زدن عددها کاری نکرده. او هم مثل تو صبح تا شب کارش همین است که بگوید: «من یک آدم مهمم! یک آدم مهمم!» این را بگوید و از غرور به خودش باد کند. اما خیال کرده: او آدم نیست، یک قارچ است!

(شازده کوچولو - آنتوان اگزوپری)

راست مي‌گه ما آدمها عادت كرديم خودمون رو بزرگ و مهم فرض كنيم و به خاطر اين تصور غلط ، مغرور بشيم البته بگذريم كه گاهي هم فكرمي‌كنيم آدم مهمي هستيم . چندی پیش با فیلمی جالبی مواجه شدم بنام " کی پکس" . بیان فیلم بسیار ساده است ،لیکن هضم آن نیاز به زمان دارد.(خصوصا" که دراولین مشاهد فیلم ، بقدری جذب بازی حیرت انگیز Kevin Spacey شدم که از داستان فیلم عقب افتادم – درست بمانند شاهکار دیگرش Se7en (در اثری از دیوید فینچر) که در نقش قاتلی فیلسوف ،بر پلیس غلبه میکند- Se7en یکی از دوفیلمی است که هر بار تحت هر شرایطی و از هر شبکه ای که دیدم ، فقط و فقط بخاطر دیالوگ ها و بازی بی مانند کیوین اسپیسی ، حتما" تا به انتهاي آن نشسته ام و عطش ام از آن سیری ندارد) بعد از دیدن دوباره فیلم بشدت یاد - شازده کوچولو - افتادم و بار دیگر آنرا هم دوره کردم...



کی - پکس

"پروت"مردی است که ادعا می­کند از سیاره ای - با فاصله هزار سال نوری – بنام کی-پکس از مجموعه کواکب - لایرا - جهت تهیه گذارشی به زمین آمده.او اغلب عينكي تيره به چشم دارد. پلیس، او را به بیمارستان روانی منهتن واقع در نیویورک منتقل می­کند. رفتارها و واکنش­های عجیب پروت باعث می­شود بيماران ديگر تحت تاثير او قرار بگيرند و او اميد زندگي را درآنان بيدار ميكند. لذا رئیس بیمارستان تصميم ميگيرد شخصا به نظارت پزشکی او بپردازد.....
فیلم شامل مکالماتی است که مابین "پروت" و رئیس بیمارستان رخ داده. دكتر پاول(رئیس بیمارستان) ، بررسی های خود را با جديت و بصورت ویژه بر روی بیمار جدیدش پیگیری میکند.

صحنه هاي بياد ماندني :
بازي پروت با سگ در منزل دكتر - جلسات هيپنوتيزم (خصوصا" لحظات بيدارشدن از خواب مصنوعي)

*****

تحلیل های مختلفی را درباره فیلم خواندم لیکن هیچکدام را نپسندیدم ، متاسفانه همه تحلیل ها با دید "زمینی" نوشته شده بود .به نظرمن "کی – پکس " را میبایست "فرا - زمینی" دید. بعضی از دیالوگ های فیلم بقدری زیبا و شفاف هستند که نیازی به تحلیل ندارد ولی تکرارش همیشه لذت بخش است. این بود که خلاصه ای از دیالوگ های بیادماندنی فیلم را نت برداری کردم و با توجه به حال و احوال جدیدم این نوشته را با سبکی متفاوت ،بصورت تلفيقي(به سبک گیلرمو آریگا-نویسنده آثاری چون عشق های سگی – 21 گرم – بابل - معروف به سه گانه ايناريتو ) می نویسم.



پروت :حتی زمان هم ، بستگی به نور داره . (هیچ جیز مطلق نیست)
برخلاف شما آدمها ،تولید مثل در کی - پکس اصلا" خوشایند نیست. این احساس مثل این میمونه که تمام روده هایت بهم بریزه و بدتر از همه اینکه این حس با سرفه شدید و تهوع همراه است. و در نقطه اوج اش هم انگار با لگد محکم بکوبند توی شکمت وبیافتی توی مدفوع ماد!
دکتر : خب اگرآانقدر وحشتناکه، چطور تولید مثل میکنید ؟
پروت : با نهایت احتیاط....
پروت : در کی- پکس بچه ها توسط والدین خودشان بزرگ نمیشوند، توسط همه است .
دکتر : در کی- پکس چطور ازدواج میکنید؟
پروت : ما در کی – پکس ازدواج نداریم .نه زنی وجود داره و نه شوهری . خانواده ای هم در کار نیست.
دکتر : ساختار اجتماعی چطور؟ دولت چی؟ دولت دارید؟
پروت : نه نیازی بهش نیست!
دکتر : قانون چی؟ باید یه قانونی باشه؟
پروت : نه قانونی و نه حاکمی!
دکتر : پس چطور بد و خوب رو میفهمید؟
پروت : تمام موجودات جهان بد و خوب رو از هم تشخیص میدهند!!!
پروت : شما انسانها اکثرتون تابع حکم چشم در مقابل چشم اید.جان در برابر جان. که در تمام جهان بخاطر احمقانه بودنش معروفه. حتی بودا و مسیح هم دیدی کاملا" متفاوت داشته اند.ولی کسی به این قسمت توجه نداشته .حتی بودایی ها و مسیحی ها . عجیبه که شما آدمها تا حالا چطور تا حالا دوام آورده اید!!!!!

شازده کوچولو گفت: کی هستی تو؟ عجب خوشگلی!
روباه گفت: یک روباهم من.
شازده کوچولو گفت: بیا با من بازی کن. نمی‌دانی چه قدر دلم گرفته...
روباه گفت: نمی‌توانم باهات بازی کنم. هنوز اهلیم نکرده‌اند آخه.
شازده کوچولو گفت :من پیِ دوست می‌گردم. اهلی کردن یعنی چی؟
روباه گفت: یک چیزی است که پاک فراموش شده. معنیش ایجاد علاقه کردن است.
شازده كوچولو: ایجاد علاقه کردن؟
روباه گفت: معلوم است. تو الان واسه من یک پسر بچه‌ای مثل صد هزار پسر بچه‌ی دیگر. نه من هیچ احتیاجی به تو دارم نه تو هیچ احتیاجی به من. من هم واسه تو یک روباهم مثل صد هزار روباه دیگر. اما اگر منو اهلی کردی هر دوتامان به هم احتیاج پیدا می‌کنیم. تو واسه من میان همه‌ی عالم موجود یگانه‌ای می‌شوی من واسه تو.

دکتر : به نظرم کی – پکس باید جای قشنگی باشه . دوست دارم یه روز اونجارو از نزدیک ببینم.امکانش هست؟
پروت : دکتر بهتره دنیای خودت رو بیشتر ببینی .یا بهت بگم خانواده خودت رو بیشتر ببینی. پسرت رو برای کریسمس به خونه دعوت کن.

روباه گفت: زندگی یک‌نواختی دارم. من مرغ‌ها را شکار می‌کنم آدم‌ها مرا. همه‌ی مرغ‌ها عین همند همه‌ی آدم‌ها هم عین همند. این وضع یک خرده خلقم را تنگ می‌کند. اما اگر تو منو اهلی کنی انگار که زندگیم را چراغان کرده باشی. آن وقت صدای پایی را می‌شناسم که باهر صدای پای دیگر فرق می‌کند: صدای پای دیگران مرا وادار می‌کند تو هفت تا سوراخ قایم بشوم اما صدای پای تو مثل نغمه‌ای مرا از سوراخم می‌کشد بیرون. تازه، نگاه کن آن‌جا آن گندم‌زار را می‌بینی؟ برای من که نان بخور نیستم گندم چیز بی‌فایده‌ای است. پس گندم‌زار هم مرا به یاد چیزی نمی‌اندازد. اسباب تاسف است. اما تو موهات رنگ طلا است. پس وقتی اهلیم کردی محشر می‌شود! گندم که طلایی رنگ است مرا به یاد تو می‌اندازد و صدای باد را هم که تو گندم‌زار می‌پیچد دوست خواهم داشت...
خاموش شد و مدت درازی شاهزاده کوچولو را نگاه کرد. آن وقت گفت: اگر دلت می‌خواهد منو اهلی کن!


دکتر پاول: پروت، این عکس رو ببین.
پروت: این عکس رابرت پورتر ه.

دکتر پاول: پروت؛ اين توهستي، تو و رابرت پورتر یکی هستید.

پروت: این خیلی مسخره است، من انسان نیستم!

دکتر پاول: حتی امکانش رو هم قبول نداری؟

پروت: قبول دارم امکان داره رابرت پورتر باشم؛
اگه تو هم این امکان رو قبول کنی که من هم از کی-پکس اومدم!!!


شاهزاده کوچولو جواب داد: دلم که خیلی می‌خواهد، اما وقتِ چندانی ندارم. باید بروم دوستانی پیدا کنم و از کلی چیزها سر در آرم.
روباه گفت: آدم ها فقط از چیزهایی که اهلی کنند می‌تواند سر در آورند. ادمها دیگر برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند. همه چیز را همین جور حاضر آماده از مغازه‌ها می‌خرند. اما چون كاسبي نیست که دوست معامله کند آدم‌ها مانده‌اند بی‌دوست... تو اگر دوست می‌خواهی خب منو اهلی کن!

پروت : تمامی موجودات این قابلیت رو دارند که خود را درمان کنند.
دکتر : گوش کن پسر ، در این سیاره من دکتر هستم و تو مریض !میفهمی ، وظیفه درمان مریض ها هم به عهده منه نه تو!
پروت : دکتر! مریض ! تمایز عجیب انسانها خب اگر کار تو معالجه بیمارهاست چرا تا حالا معالجه شون نکردی !؟

شاهزاده کوچولو پرسید: خب راهش چیست؟
روباه جواب داد: باید خیلی خیلی حوصله کنی. اولش یک خرده دورتر از من می‌گیری این جوری میان علف‌ها می‌نشینی. من زیر چشمی نگاهت می‌کنم و تو لام‌تاکام هیچی نمی‌گویی، چون تقصیر همه‌ی سؤِتفاهم‌ها زیر سر زبان است. عوضش می‌توانی هر روز یک خرده نزدیک‌تر بنشینی


دکتر : تو چطور با سرعت نور یا بالاتر از اون حرکت میکنی؟ در این مورد چی داری برامون بگی؟
پروت : مطلقا" هیچی . چون دراین صورت ممکنه مغزخودتون یا دیگری رو منفجر کنید!!!!
دکتر : خب شاید بتونی نشونمون بدی سفر نوری چطور عمل میکنه.
پروت : منظورتون نمایشه؟ باشه
آدیوس و دوباره سلام!!!!! من رفتم و دوباره برگشتم!!


لحظه‌ی جدایی که نزدیک شد روباه گفت: آخ! نمی‌توانم جلو اشکم را بگیرم.
شازده کوچولو گفت: تقصیر خودت است. من که بدت را نمی‌خواستم، خودت خواستی اهلیت کنم.
روباه گفت: همین طور است.
شازده کوچولو گفت: آخر اشکت دارد سرازیر می‌شود!
روباه گفت: همین طور است.
شازده كوچولو:پس این ماجرا فایده‌ای به حال تو نداشته.
روباه گفت: چرا، واسه خاطرِ رنگ گندم.


پروت : میدونی از سیاره شما چی فهمیدم / در زمین به اندازه 50 سیاره زندگی وجود داره . گیاه، حیوان ، انسان...همه و همه در تلاش اند که جاشون رو پیداکنند.اونها بهم برمیخورند . از هم تغذیه میکنند.بهم وصل اند.

دکتر : در کی – پکس چنین ارتباطی وجود نداره؟
پروت : نه ،نه کسی میخواد و نه کسی نیاز داره.در کی – پکس وقتی من میرم کسی دلش برام تنگ نمیشه.دلیلی هم نداره که بشه...ولی احساس میکنم وقتی از اینجا برم . دلتنگم میشوند!!! حس عجیبیه.برام خیلی عجیبه !!!دلم برات تنگ میشه دکتر!

شازده كوچولو مي‌گه:” یک روز چهل و سه بار غروب آفتاب را تماشا کردم!“
پروت : غروب آفتاب رو دوست دارم . یاد کی – پکس میافتم .در کی – پکس ما دوتا ستاره داریم که باهم طلوع و غروب میکنند.

روباه : ارزش گل تو به قدرِ عمری است که به پاش صرف کرده‌ای.
شاهزاده کوچولو برای آن که یادش بماند تکرار کرد: به قدر عمری است که به پاش صرف کرده‌ام.
روباه گفت: انسان‌ها این حقیقت را فراموش کرده‌اند اما تو نباید فراموشش کنی. تو تا زنده‌ای نسبت به چیزی که اهلی کرده‌ای مسئولی. تو مسئول گُلِتی...

كاش حس میکردیم كه چقدر نسبت به چيزايي و آدمايي كه اهلي مي‌كنيم مسووليم .

پروت : راستی دکتر حالا که رابرت رو پیداکردی ، قول بده وقتی من نیستم ازش خوب مراقبت کنی

K-Pax ، جان لنون و Imagine


شاید بهترباشد آنچه را که پروت در کی- پکس عنوان میکند ،را از زبان جان لنون (رهبر فقید گروه بیتلز ) بشنویم.جان لنون علاوه برشهرتش به عنوان رهبر و ترانه سرای محبوب و معروف گروه پرآوازه بیتلز، به عنوان آرمانگرای بزرگی که از سردمداران هنرمندان در راه بیداری مردم، مبارزه علیه جنگ و گسترش صلح در دنیا معروف است . اغراق نیست اگر بگوییم بخش عمده‌ای از تظاهرات و فعالیت‌های ضدجنگ تحت تأثیر محبوبیت‌ خارق‌العاده لنون و تلاش‌اش او در این راه بود. البته در کنار او نباید فعالیت‌های دیگران را نادیده گرفت؛ هنرمندانی نظیر: باب دیلن، جون بائز، باب مارلی، جیمی هندریکس، جنیس جاپلین، جیم موریسون، پل مک کارتنی، نیل یانگ، پی جی هاروی و... (در این مورد، اجرای سرود ملی آمریکا توسط جیمی هندریکس در WoodStock 68 یک نمونه گویاست. هندریکس – بزرگترین نابغه ای که جهان در گیتار الکتریک تاکنون بخود دیده - سرود ملی آمریکا را با گیتارچنان می‌نوازد که از آن صدای توپ و تانک و تفنگ شنیده می‌شود!)

ترانه « Imagine » که در سال ۱۹۷۱ توسط جان لنون ساخته شد، بهترين اثر او پس از ترک گروه «بيتلز» توصيف شده است، بلافاصله پس از قتل اين هنرمند در سال ۱۹۸۰ در بريتانيا،(به این مورد بعدا"مفصلا" خواهم پرداخت) در صدر پرفروش ترين ترانه های اين کشور قرار گرفت.جالب آنکه 6 سال پس از مرگ جان Imagine بار دیگر به عنوان بهترین ترانه صدرنشین شد.

اين ترانه روايت خلاقانه و دلنشينی از جهانی ايداه آل است که در آن از «جنگ، خشونت، حکومتها ،نژاد پرستی و مذهب» خبری نيست.جان لنون در بخشی از ترانه «Imagine» با سوزی جانکاه در صدايش می خواند: « ... مجسم کن نه کشوری باشد و نه جايی که برای آن بايد کسی را کشت يا برايش کشته شد ... تصور کن مذهبی وجود نداشته باشد و در عوض همه مردم دنيا در صلح کامل زندگی کنند... تصور کن! چرا که تجسم آن دشوار نيست.»

این ترانه تخیل وجود شهریست آرمانی که جان لنون به ما می شناساند. شاید کم تر ترانه ای را بتوان یافت که مانند Imagine متن آن برای تمام مخاطبین دنیا و در همه زمان ملموس و قابل درک باشد.

در کلیپ ویدیویی Imagine جان لنون و همسرش - یو کو او نو- به طور کاملا نمادین در مسیری جنگلی و از میان درختان بزرگ وارد خانه ای که کاملا دیوار و در های آن سفید رنگ است می شوند که این خانه پنجرهای زیادی دارد ولی به سبب پرده ها نوری وارد خانه نمی شود همزمان که یوکو پرده ها را کنار میزند و خانه ی سفید رنگ یکپارچه نور می شود جان لنون هم پشت پیانو ی مشهور سفیدرنگش که نماد صلح است قرار می گیرد و شروع به نواختن می کند....

خلاصه کلام :
آنچه جان لنون در Imagine- اگزوپری درکتاب شازده کوچولو و کیوین اسپیسی به عنوان مردی از سیاره کی-پکس عنوان میکنند ، همه و همه یکسان است . آنها با دیدی "فرا – بشری" ،از آنچه که بشر در این سالها خود به سر خود آورده افسوس میخورند ، توانمندیش را به او گوشزد میکنند ،اميد را بيادش مياورند(پرنده آبي سمبلي از اميد در فيلم كي - پكس است) و ویژگیهایی را که مختص اوست و بدست فراموشی سپرده شده را برایش بازگومیکنند. ویژگیهایی چون احساس و قابليت دوست داشتن و علاقمند شدن -که موجودات دیگر حسرت آنرا میخورند. تشخیص خوب از بد ، توانمندی بهترشدن و بهتر بودن- که پروت از آن به عنوان درمان یاد میکند – و اگزوپری همگي را در يك كلام «اهلی شدن» مینامد. لذت بردن از لحظات زندگی و شاد زیستن را یادآور او میشوند و عنوان میکنند که او توانمندی و قابلیت بهرمندی از لذت بیشتری را در زندگی دارد.چرا که او آرامش و رازهای شادزیستن خود را فراموش کرده است.

متن ترانه Imagine اثر جان لنون :

Imagine There’s No Heaven
It’s Easy If You Try
No Hell Below Us
Above Us Only Sky
Imagine All The People
Living For Today

Imagine There’s No Countries
It Isn’t Hard To Do
Nothing To Kill Or Die For
And No Religion Too
Imagine All The People
Living Life In Peace

You May Say , I’m A Dreamer
But I’m Not The Only One
I Hope Someday You’ll Join Us
And The World Will Be As One

Imagine No Possessions
I Wonder If You Can
No Need For Greed Or Hunger
A Brotherhood Of Man
Imagine All The People
Sharing All The World

You May Say That I’m A Dreamer
But I’m Not The Only One
I Hope Someday You’ll Join Us
And The World Will Live As One

دانلود ترانه Imagine - فايل صوتي
دانلود كليپ ترانه Imagine - فايل تصويري

********

پانوشت :

در حال نوشتن مطلب ديگري بودم ،برنامه اي هم براي كي - پكس نداشتم ليكن دوست بسيار عزيزي كه اين فيلم به تازگي دستش رسيده بود علاقمند بود براي يكبار هم كه شده از مطالب جلو باشد و فيلم را قبل از پرداختن به مطالب آن ببيند.
اين پست را به او تقديم ميكنم كه موجب شد ، كي - پكس را بهتر و روشنتر ببينم.

*********
نیموی عزیز ، در بخش کامنتها ، نظری بسیار زیبا نوشته بود که درخاتمه اضافه میکنم:

"اگزوپری" روزی رفت و دیگر برنگشت شاید خسته شد از یافتن دوست، شاید به سیاره اش بازگشت، جایی که بغیر از دوستی چیز دیگری نمی یافت. "جان" کماکان امیدوار است که به او بپیوندیم درحالی که هنوز او را از دنیای دیگر میخوانیم! بازهم، سالها بعد" کی-پکس "ای گوشزدی کوچک نمود که بالاخره تا کی؟ کوته زمانی دوستی را در ذهن تصور نمودم، به یاری جان شتافتم، اما به غلط خود را محدود به گویش نمودم، گویشی که اکنون برایم غریبتر از حرفهای کی پکس است. غمی بی پایان حس نمودم تا اینکه این بار غریبی یافتم که از همزبانانم دوستتر بود. باز هم به "جان لنون" اندیشیم. جان عزیز، تصور دنیای تو ساده است اگر کمی از بندها رها شویم. اگر دنیایی برای خود نسازیم. اگر قلمرویی نداشته باشیم. اگر تاریخ را فقط عبرت بدانیم و برای نیل به افتخار به آن متوصل نشویم. بجای اینکه بگویم که آریاییم، از نوادگان کوروش، از سرزمین پارسایی تا به من بیاندیشی بگویم این منم، از سیاره ای دیگر، با زبانی دیگر، با شکلی متفاوت، آیا توان دوست داشتنم را داری؟ شاید بهتر است به حرف بسنده کنیم!
متشکرم از تلفیق زییایت دوست عزیز.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر