(شازده کوچولو - آنتوان اگزوپری)
راست ميگه ما آدمها عادت كرديم خودمون رو بزرگ و مهم فرض كنيم و به خاطر اين تصور غلط ، مغرور بشيم البته بگذريم كه گاهي هم فكرميكنيم آدم مهمي هستيم . چندی پیش با فیلمی جالبی مواجه شدم بنام " کی پکس" . بیان فیلم بسیار ساده است ،لیکن هضم آن نیاز به زمان دارد.(خصوصا" که دراولین مشاهد فیلم ، بقدری جذب بازی حیرت انگیز Kevin Spacey شدم که از داستان فیلم عقب افتادم – درست بمانند شاهکار دیگرش Se7en (در اثری از دیوید فینچر) که در نقش قاتلی فیلسوف ،بر پلیس غلبه میکند- Se7en یکی از دوفیلمی است که هر بار تحت هر شرایطی و از هر شبکه ای که دیدم ، فقط و فقط بخاطر دیالوگ ها و بازی بی مانند کیوین اسپیسی ، حتما" تا به انتهاي آن نشسته ام و عطش ام از آن سیری ندارد) بعد از دیدن دوباره فیلم بشدت یاد - شازده کوچولو - افتادم و بار دیگر آنرا هم دوره کردم...
کی - پکس
فیلم شامل مکالماتی است که مابین "پروت" و رئیس بیمارستان رخ داده. دكتر پاول(رئیس بیمارستان) ، بررسی های خود را با جديت و بصورت ویژه بر روی بیمار جدیدش پیگیری میکند.
صحنه هاي بياد ماندني :
بازي پروت با سگ در منزل دكتر - جلسات هيپنوتيزم (خصوصا" لحظات بيدارشدن از خواب مصنوعي)
*****
برخلاف شما آدمها ،تولید مثل در کی - پکس اصلا" خوشایند نیست. این احساس مثل این میمونه که تمام روده هایت بهم بریزه و بدتر از همه اینکه این حس با سرفه شدید و تهوع همراه است. و در نقطه اوج اش هم انگار با لگد محکم بکوبند توی شکمت وبیافتی توی مدفوع ماد!
دکتر : خب اگرآانقدر وحشتناکه، چطور تولید مثل میکنید ؟
پروت : با نهایت احتیاط....
پروت : در کی- پکس بچه ها توسط والدین خودشان بزرگ نمیشوند، توسط همه است .
دکتر : در کی- پکس چطور ازدواج میکنید؟
پروت : ما در کی – پکس ازدواج نداریم .نه زنی وجود داره و نه شوهری . خانواده ای هم در کار نیست.
دکتر : ساختار اجتماعی چطور؟ دولت چی؟ دولت دارید؟
پروت : نه نیازی بهش نیست!
دکتر : قانون چی؟ باید یه قانونی باشه؟
پروت : نه قانونی و نه حاکمی!
دکتر : پس چطور بد و خوب رو میفهمید؟
پروت : تمام موجودات جهان بد و خوب رو از هم تشخیص میدهند!!!
پروت : شما انسانها اکثرتون تابع حکم چشم در مقابل چشم اید.جان در برابر جان. که در تمام جهان بخاطر احمقانه بودنش معروفه. حتی بودا و مسیح هم دیدی کاملا" متفاوت داشته اند.ولی کسی به این قسمت توجه نداشته .حتی بودایی ها و مسیحی ها . عجیبه که شما آدمها تا حالا چطور تا حالا دوام آورده اید!!!!!
شازده کوچولو گفت: کی هستی تو؟ عجب خوشگلی!
روباه گفت: یک روباهم من.
شازده کوچولو گفت: بیا با من بازی کن. نمیدانی چه قدر دلم گرفته...
روباه گفت: نمیتوانم باهات بازی کنم. هنوز اهلیم نکردهاند آخه.
شازده کوچولو گفت :من پیِ دوست میگردم. اهلی کردن یعنی چی؟
روباه گفت: یک چیزی است که پاک فراموش شده. معنیش ایجاد علاقه کردن است.
شازده كوچولو: ایجاد علاقه کردن؟
روباه گفت: معلوم است. تو الان واسه من یک پسر بچهای مثل صد هزار پسر بچهی دیگر. نه من هیچ احتیاجی به تو دارم نه تو هیچ احتیاجی به من. من هم واسه تو یک روباهم مثل صد هزار روباه دیگر. اما اگر منو اهلی کردی هر دوتامان به هم احتیاج پیدا میکنیم. تو واسه من میان همهی عالم موجود یگانهای میشوی من واسه تو.
دکتر : به نظرم کی – پکس باید جای قشنگی باشه . دوست دارم یه روز اونجارو از نزدیک ببینم.امکانش هست؟
پروت : دکتر بهتره دنیای خودت رو بیشتر ببینی .یا بهت بگم خانواده خودت رو بیشتر ببینی. پسرت رو برای کریسمس به خونه دعوت کن.
خاموش شد و مدت درازی شاهزاده کوچولو را نگاه کرد. آن وقت گفت: اگر دلت میخواهد منو اهلی کن!
دکتر پاول: پروت، این عکس رو ببین.
پروت: این عکس رابرت پورتر ه.
دکتر پاول: پروت؛ اين توهستي، تو و رابرت پورتر یکی هستید.
پروت: این خیلی مسخره است، من انسان نیستم!
دکتر پاول: حتی امکانش رو هم قبول نداری؟
پروت: قبول دارم امکان داره رابرت پورتر باشم؛
اگه تو هم این امکان رو قبول کنی که من هم از کی-پکس اومدم!!!
شاهزاده کوچولو جواب داد: دلم که خیلی میخواهد، اما وقتِ چندانی ندارم. باید بروم دوستانی پیدا کنم و از کلی چیزها سر در آرم.روباه گفت: آدم ها فقط از چیزهایی که اهلی کنند میتواند سر در آورند. ادمها دیگر برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند. همه چیز را همین جور حاضر آماده از مغازهها میخرند. اما چون كاسبي نیست که دوست معامله کند آدمها ماندهاند بیدوست... تو اگر دوست میخواهی خب منو اهلی کن!
پروت : تمامی موجودات این قابلیت رو دارند که خود را درمان کنند.
دکتر : گوش کن پسر ، در این سیاره من دکتر هستم و تو مریض !میفهمی ، وظیفه درمان مریض ها هم به عهده منه نه تو!
پروت : دکتر! مریض ! تمایز عجیب انسانها خب اگر کار تو معالجه بیمارهاست چرا تا حالا معالجه شون نکردی !؟
روباه جواب داد: باید خیلی خیلی حوصله کنی. اولش یک خرده دورتر از من میگیری این جوری میان علفها مینشینی. من زیر چشمی نگاهت میکنم و تو لامتاکام هیچی نمیگویی، چون تقصیر همهی سؤِتفاهمها زیر سر زبان است. عوضش میتوانی هر روز یک خرده نزدیکتر بنشینی
دکتر : تو چطور با سرعت نور یا بالاتر از اون حرکت میکنی؟ در این مورد چی داری برامون بگی؟
پروت : مطلقا" هیچی . چون دراین صورت ممکنه مغزخودتون یا دیگری رو منفجر کنید!!!!
دکتر : خب شاید بتونی نشونمون بدی سفر نوری چطور عمل میکنه.
پروت : منظورتون نمایشه؟ باشه
آدیوس و دوباره سلام!!!!! من رفتم و دوباره برگشتم!!
لحظهی جدایی که نزدیک شد روباه گفت: آخ! نمیتوانم جلو اشکم را بگیرم.
شازده کوچولو گفت: تقصیر خودت است. من که بدت را نمیخواستم، خودت خواستی اهلیت کنم.
روباه گفت: همین طور است.
شازده کوچولو گفت: آخر اشکت دارد سرازیر میشود!
روباه گفت: همین طور است.شازده كوچولو:پس این ماجرا فایدهای به حال تو نداشته.
روباه گفت: چرا، واسه خاطرِ رنگ گندم.
پروت : میدونی از سیاره شما چی فهمیدم / در زمین به اندازه 50 سیاره زندگی وجود داره . گیاه، حیوان ، انسان...همه و همه در تلاش اند که جاشون رو پیداکنند.اونها بهم برمیخورند . از هم تغذیه میکنند.بهم وصل اند.
دکتر : در کی – پکس چنین ارتباطی وجود نداره؟
پروت : نه ،نه کسی میخواد و نه کسی نیاز داره.در کی – پکس وقتی من میرم کسی دلش برام تنگ نمیشه.دلیلی هم نداره که بشه...ولی احساس میکنم وقتی از اینجا برم . دلتنگم میشوند!!! حس عجیبیه.برام خیلی عجیبه !!!دلم برات تنگ میشه دکتر!
شازده كوچولو ميگه:” یک روز چهل و سه بار غروب آفتاب را تماشا کردم!“
پروت : غروب آفتاب رو دوست دارم . یاد کی – پکس میافتم .در کی – پکس ما دوتا ستاره داریم که باهم طلوع و غروب میکنند.
روباه : ارزش گل تو به قدرِ عمری است که به پاش صرف کردهای.
شاهزاده کوچولو برای آن که یادش بماند تکرار کرد: به قدر عمری است که به پاش صرف کردهام.
روباه گفت: انسانها این حقیقت را فراموش کردهاند اما تو نباید فراموشش کنی. تو تا زندهای نسبت به چیزی که اهلی کردهای مسئولی. تو مسئول گُلِتی...
كاش حس میکردیم كه چقدر نسبت به چيزايي و آدمايي كه اهلي ميكنيم مسووليم .
پروت : راستی دکتر حالا که رابرت رو پیداکردی ، قول بده وقتی من نیستم ازش خوب مراقبت کنی
K-Pax ، جان لنون و Imagine
ترانه « Imagine » که در سال ۱۹۷۱ توسط جان لنون ساخته شد، بهترين اثر او پس از ترک گروه «بيتلز» توصيف شده است، بلافاصله پس از قتل اين هنرمند در سال ۱۹۸۰ در بريتانيا،(به این مورد بعدا"مفصلا" خواهم پرداخت) در صدر پرفروش ترين ترانه های اين کشور قرار گرفت.جالب آنکه 6 سال پس از مرگ جان Imagine بار دیگر به عنوان بهترین ترانه صدرنشین شد.
اين ترانه روايت خلاقانه و دلنشينی از جهانی ايداه آل است که در آن از «جنگ، خشونت، حکومتها ،نژاد پرستی و مذهب» خبری نيست.جان لنون در بخشی از ترانه «Imagine» با سوزی جانکاه در صدايش می خواند: « ... مجسم کن نه کشوری باشد و نه جايی که برای آن بايد کسی را کشت يا برايش کشته شد ... تصور کن مذهبی وجود نداشته باشد و در عوض همه مردم دنيا در صلح کامل زندگی کنند... تصور کن! چرا که تجسم آن دشوار نيست.»
این ترانه تخیل وجود شهریست آرمانی که جان لنون به ما می شناساند. شاید کم تر ترانه ای را بتوان یافت که مانند Imagine متن آن برای تمام مخاطبین دنیا و در همه زمان ملموس و قابل درک باشد.
در کلیپ ویدیویی Imagine جان لنون و همسرش - یو کو او نو- به طور کاملا نمادین در مسیری جنگلی و از میان درختان بزرگ وارد خانه ای که کاملا دیوار و در های آن سفید رنگ است می شوند که این خانه پنجرهای زیادی دارد ولی به سبب پرده ها نوری وارد خانه نمی شود همزمان که یوکو پرده ها را کنار میزند و خانه ی سفید رنگ یکپارچه نور می شود جان لنون هم پشت پیانو ی مشهور سفیدرنگش که نماد صلح است قرار می گیرد و شروع به نواختن می کند....
متن ترانه Imagine اثر جان لنون :
Imagine There’s No Heaven
It’s Easy If You Try
No Hell Below Us
Above Us Only Sky
Imagine All The People
Living For Today
Imagine There’s No Countries
It Isn’t Hard To Do
Nothing To Kill Or Die For
And No Religion Too
Imagine All The People
Living Life In Peace
You May Say , I’m A Dreamer
But I’m Not The Only One
I Hope Someday You’ll Join Us
And The World Will Be As One
Imagine No Possessions
I Wonder If You Can
No Need For Greed Or Hunger
A Brotherhood Of Man
Imagine All The People
Sharing All The World
You May Say That I’m A Dreamer
But I’m Not The Only One
I Hope Someday You’ll Join Us
And The World Will Live As One
دانلود ترانه Imagine - فايل صوتي
دانلود كليپ ترانه Imagine - فايل تصويري
********
پانوشت :
اين پست را به او تقديم ميكنم كه موجب شد ، كي - پكس را بهتر و روشنتر ببينم.
*********نیموی عزیز ، در بخش کامنتها ، نظری بسیار زیبا نوشته بود که درخاتمه اضافه میکنم:
"اگزوپری" روزی رفت و دیگر برنگشت شاید خسته شد از یافتن دوست، شاید به سیاره اش بازگشت، جایی که بغیر از دوستی چیز دیگری نمی یافت. "جان" کماکان امیدوار است که به او بپیوندیم درحالی که هنوز او را از دنیای دیگر میخوانیم! بازهم، سالها بعد" کی-پکس "ای گوشزدی کوچک نمود که بالاخره تا کی؟ کوته زمانی دوستی را در ذهن تصور نمودم، به یاری جان شتافتم، اما به غلط خود را محدود به گویش نمودم، گویشی که اکنون برایم غریبتر از حرفهای کی پکس است. غمی بی پایان حس نمودم تا اینکه این بار غریبی یافتم که از همزبانانم دوستتر بود. باز هم به "جان لنون" اندیشیم. جان عزیز، تصور دنیای تو ساده است اگر کمی از بندها رها شویم. اگر دنیایی برای خود نسازیم. اگر قلمرویی نداشته باشیم. اگر تاریخ را فقط عبرت بدانیم و برای نیل به افتخار به آن متوصل نشویم. بجای اینکه بگویم که آریاییم، از نوادگان کوروش، از سرزمین پارسایی تا به من بیاندیشی بگویم این منم، از سیاره ای دیگر، با زبانی دیگر، با شکلی متفاوت، آیا توان دوست داشتنم را داری؟ شاید بهتر است به حرف بسنده کنیم!
متشکرم از تلفیق زییایت دوست عزیز.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر